شعر و عکس های عاشقانه جالب
اين منم رها شده بر دستان باد!
نشناخته قد راست كرده ام بر زمين چشيده ام طعم گس بي كسي را چشيده ام غربت بي انتها را در ميان كسانم كشيده ام رنج تكرار را در درد بودن جنگيده ام براي بودن در مرگ نيستي شنيده ام نغمه هاي عاشقانه را در ميان پوچي نفرت نشسته ام در كنار جاده ي بي كسي ام نشسته ام در ميان حباب خيالاتم ، شايد روزي بيايي! نشسته ام به تماشاي كاخ روياهايم بنا شده بر دستان باد جستجو كرده ام جهان را در تمناي وجودت زندگي را در ميان واژه هاي بي مني زمان گم كرده ام! مي آيي آن هنگام كه بي نيازي دست ها فرياد كشد تو ميايي و چه دير ميايي ...تا واژه ي عشق را معنا كني..
در دلـــم یاد تو امشب عشـــق داری میکند اشک چشمان با دلم شب زنده داری میکند
دل که تنگ است کجا باید رفت؟ با که باید آمیخت؟ با که باید پیوست؟ دل که تنگ است کجا باید رفت؟ به در و دشت و دمن یا به باغ و گل و گلزار و چمن یا به یک خلوت و تنهایی امن دل که تنگ است کجا باید رفت؟ دل که تنگ است کجا باید رفت؟ پیر فرزانه ی من بانگ برآورد که این حرف نکوست: دل که تنگ است برو خانه ی دوست! شانه اش جایگه گریه ی تو سخنش راه گشا بوسه اش مرهم زخم دل توست عشق او چاره ی دل تنگی توست دل که تنگ است برو خانه ی دوست خانه اش خانه ی توست خانه ی دوست کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هر رهگذری محرم اسرار نگردد ، صحرای نمک زار ، چمن زار نگردد هرجا که رسیدی مکش طرح رفاقت ، هر کس که به تو یار وفادار نگردد . . . دوست دوست دوست لعنت به دوست......... لعنت به من.......... لعنت....... خدایا به دادم برس تا لبم، دگر نفس نمی رسد، ناله ام به گوش کس نمی رسد، می رسی به کام دل که بشنوی: ناله ای ازین قفس نمی رسد...! . . .
به خدا خسته شدم امشب بریدم خدایا دیدی چی کارم کردن؟دیدی؟میگذری ازشون؟ خدایا فقط میبینی؟! چرا هیچ کاری نمیکنی؟ به فریادم برس خدایا میدونی که دادبزنم صدام عرش کبریایتو میلزونه میدونی چی تو دلمه خدایا میدونی که؟!تو همه رو میدونی لااقل به تونباید توضیح بدم از همه بهتر میدونی که نابودشدم خدایا له شدم ببخشم؟ نمیشه دیگه نمیشه خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا وای که اگر میشنوی جوای بده چقدر؟! فقط بگو چقدر دیگه سکوت کنم لااقل حرف بزن سکوتت داره آزارم میده...... میشنوییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟ آره؟ انقدر کلمه تو ذهنم هست که نمیدونم چه جوری جمعشون کنم دارن پر پر میزنن که بیان بیرون بیان بیرونو بگن چهکردن این بنده هات با صاحابشون خدایا آدما پستن خیلی پست.... آخه چی بگم؟فقط دارم مینویسم شاید آروم بگیرم مثل اسفند رو آتیش شدم جلز ولزم دراومده دیگه
دلم می خواد داد بزنم ولی کو گوش شنوا دلم می خواد اشک بریزم ولی کو دیده ی بینا دلم می خواد بال بگشایم ولی کو آن پرنده ی زیبا
به هر کی حرفمیزنم آخر سر خودم محکوم میشم آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چراااااااااااااااااااااااااااااااا کم آوردممممممممممممممممممممممممممممممم میشنوی؟ نمیتونم دیگه من لیاقت امتحانای تورو ندارم سخته امتحانات به خدا سخته بسته دیگه خدایا نجاتم بده نمیتونم دیگه
میگن: زندگي مزه يک نمره بيست زير سر برگ دل است کهرسيده است به امضاي خدا انگار که زندگیه من به امضای خدا نرسیده .........! هیچ کس اشکی برای ما نریخت .. |
نظرات شما عزیزان: